قسمتی از زندگی ایرانی ها را جنگ و دوران آن تشکیل می دهد.حتی نسل بعد از جنگ هم، اگرچه مستقیما با آن درگیر نشده اند اما از پیامد های آن هم بی نصیب نمانده اند.
در این میان کردستان به واسطه قرار گرفتن در مرز ایران و عراق از مصائب و آوارگی های بیشتری نسبت به دیگر ایرانیان بهره مند بوده است!.
خاطره میگ های بمب افکن عراقی و آزیر های قرمز و زرد کابوس بیشتر مردم بانه بوده است.تعداد شهدا و جانبازان این شهرستان ،گواهی بر مصیبت و هزینه های انسانی این جنگ بر دوش مردمان بانه است.
اما بمباران 15 خرداد بانه چیز جدا از آن هشت سال کابوس بود.در 15 خرداد سال 1363 مردم بانه در پارک شهر برای مراسمی جمع شده بودند سخران این مراسم حاج ملا عبدالله سوری امام جمعه وقت بانه بود مراسم به نیمه نرسیده بود که بمباران شروع شد.به قدری این حمله غافلگیر کننده بود که تا لحظه انفجار اولین بمب کسی از انجام حمله هوایی خبردار نشده بود.
بمباران پارک شهر کابوسی بود که متاسفانه واقعیت داشت و به خاطره ای مشترک برای بانه ای ها تبدیل شد.محل بمباران ، بعد از جنگ به نام پارک 15 خرداد تغییر یافت.
محمد رئوف توکلی نویسنده معاصر در کتاب تاریخ و جغرافیای بانه خاطراتی را از این روز اینگونه توصیف می کند.
... ناگهان چهار فروند و به قولی 8 فروند هواپیمای ارتش بعث عراق وارد حریم هوایی بانه شده و بارانی از بمب آتش زا و راکت و گلوله را در ده نقطه شهر بر سر مردم بی دفاع فرو ریختند.در مدت چند ثانیه گوئی آسمان و زمین با هم برخورد کرده و متلاشی شدند و لحظاتی بعد قطعات اندام جنازه ها به هوا رفته و به صورت تکه پاره هایی به زمین بازگشته و یا بر شاخ درختان بر جای ماندند. از سویی صدها جنازه بر روی هم انباشته شده و صدها نفر هم زخمهای مهلک بر داشته و در خاک و خون غلطیدند.
دکان و خانه ها آتش گرفته و در هم ریختند و اجساد بسیاری سوخته و زیر آوار ماندند.کسانیکه زنده مانده بودند، با آمبولانس و هر وسیله دیگری که در اختیار داشتند به یاری زخمیان و مصدومان شتافتند.اما عمق فاجعه به حدی بود که وسائل نقلیه کفاف حمل جنازه و زخمی ها را نمی کرد.این بود که عده ای مجبور شدند زخمی ها را برای رسانیدن به بیمارستان به دوش بکشند.
عثمان حسامی از مکانیک های با استعداد که موفق به مونتاژ نوعی خودرو شده بود ، با کارگرانش در میان کارگاه خویش واقع در خیابان هلال احمر سوختند و جز توده ای خاکستر چیزی از آنان باقی نماند. در همان خیابان دهها نفر که در جلوی دکانی برای دریافت خواروبار کوپنی صف کشیده بودند، همگی کشته شدند.از تعداد هشت نفر عائله حاجی ملا رسول اشعری دو نفر زنده ماندند.درویش عبدالله فرجی از کشاورزان وارسته و زحمتکش با پنج نفر افراد خانواده اش زیر خروار ها سنگ و خاک جان سپردند.
راننده ای که در خیابان جنوب پارک شهر سرگرم تعمیر ماشینش بود ، مورد اصابت بمب قرار گرفت،کامیونش آتش گرفت و خود در میان آن جزغاله شد.
...
دستی که بر سینه ای اصابت کرد
سید احمد توکلی کارمند آموزش و پرورش می گفت : هنگام بمباران در داخل پارک شهر ضربه شدیدی بر سینه ام وارد آمد که چیزی نمانده بود قفسه سینه ام را بشکند.دیدم دست جدا شده ای از پیکر انسانی بود که معلوم نبود بقیه اندام صاحب دست کجا افتاده است.
گودال یادبود
کارگری با نام عبدالله کریمی با دستمالی جلوی بینی خود را بسته و داخل پارک ویران شده را برای پیشگیری از عفونت سمپاشی می کرد.از او راجع به گودالی پر شده با خاک و پارچه سفیدی که درون چاه بر چوبی افراشته شده بود ، پرسیدم.گفت : این گودال پر از اعضای متلاشی شده شهدائی است که روی آنها را با خاک پوشانیده اند.
دانش آموزان شهید
دهها نفر از شهیدان دانش آموزانی بودند ، که به منظور مرور درسها برای امتحانات آخر سال در پارک و اطراف آن پرسه می زدند، ولی دست جنایتکاران آنها را نابود و ناکام ساخت.
دفن شهدا
شمار شهدا به حدی بود که مردم از عهده دفن ایشان بر نمی آمدند،این بود که بستگان شهدا شخصا کندن گور عزیزان خود را به عهده می گرفتند و چون با این روش هم دفن تمامی اجساد میسر نمی گردید، ناچار با بیل مکانیکی گودال بزرگی ایجاد نموده و جنازه ها را به طور دسته جمعی در آن دفن می کردند.
شهدای گمنام
در میان شهدا افراد ناشناس و غریبه هم وجود داشت.از جمله دو نفر دستفروش تهرانی که مقداری ظروف پلاستیکی را به بانه آورده بودند، تا با فروش آنها نفقه ی عائله خویش را تامین نمایند.خوشبختانه جنازه آن دو نفر شناسائی شده و به تهران اعاده گردیدند.
سرگردانی برای گمشدگان
از سرنوشت بسیاری از قربانیان بمباران خبری نبود.کسان آنها در بیمارستان شهرهای دیگر به دنبال ایشان می گشتند، زیرا کثرت زخمی ها به حدی بود که مجال نامنویسی و صورت برداری در آن شرایط غیر ممکن بود.
کاروان شهدا
از میان زخمی های اعزامی به شهرستان ها هر روز تعداد فوت نموده و به بانه عودت داده می شدند و این کاروان مدتها در راه بود.
شهیدان روستاها
هنگام بمباران تعدادی از روستائیان که برای خرید مایحتاج خویش در شهر حضضور داشتند آنها نیز از عواقب وخیم بمباران بی بهره نماندند.برای بسیاری از روستاها از دو تا پانزده جنازه ی شهدا عودت داده می شد. این بود که چتر ماتم و عزا بر روستاها نیز سایه افکند.
مجالس پرسه برای شهدا
از بیم تکرار بمباران هر روز بازماندگان شهر به صحرا و کوههای اطراف پناه می بردند و شبانگاه به خانه هایشان باز می گشتند.این بود که در سایه ی هر درختی و در پناه هر صخره ای تلاوت قرآن از ظبط صوت به گوش می رسید و کسانی دیده می شدند که در سوگ عزیزان از دست رفته شان نشسته و افرادی برای تسلیت گوئی در کنارشان قرار گرفته بودند.
...
هیئت اعزامی سازمان ملل پس از آنکه در 26 می 1683 از بانه دیدن کرد و روز بعد، از تهران به سوی بغداد پرواز نمود و از شهرهای عراق بازدید کرد، در گزارش خود قید نمود هنگامیکه از گورستان شهر که کشته شدگان روز قبل را دفن می کردند دیدن نمود جنازه دو زن و پنج کودک را که در تابوت روباز بود مشاهده کرد.هیئت از بیمارستانی که تعدادی از زخمی شدگان را مداوا می کرد بازدید نمود " دو پزشک بیمارستان، یک جوان، 8 زن و 14 بچه از 2 تا 12 سال را که زخم های آنها را از متوسط تا وخیم بود نشان دادند."یک نوزاد به وسیله سزارین، زود تر از موعد به دنیا آورده شده بود زیرا مادرش روز قبل به شختی مجروح گردیده بود" هیئت در گزارش خود بمباران شهر توسط هواپیماها را تایید کرد و با ملاحظه قطعات بمب ، نوع آن را تعیین نمود و تاکید کرد که این بمب ها اساسا برای کشتن افراد به کار می رود و همین امر، علت بالا بودن تعداد تلفات و زخمی ها و پایین بودن میزان خسارت وارد شده به ساختمان ها می باشد.
اینها فقط مشاهداتی اندک از جنایتی بزرگ بود.
مهدی موسوی یکی از مدیران بانه پدیا است.قبلا در مورد تکنولوژی در سایتهای مختلفی می نوشت اما اکنون بیشتر به برنامه نویسی و طراحی نرم افزار مشغول است.از سال 90 در شرکت ژیار سافت به کار مشغول است.
لیست پست های مهدی موسوی
ما از خود دفاع کردیم و گفتند تو تروریستی
دست هایمان را به سنگ شکنجگان آویختند و گفتند تو قاتلی!
اینجانب قصد ساخت فیلمی مستند از حادثه 15 خرداد 63 بانه دارم لطفا هرکدام از دوستان خاطره ،عکس ،فیلم ،یا عکسی از این حادثه دارد لطفا به ایمیل اینجانب ارسال نماید.متشکرم.
Heskandari94@gmail.com