دکتر مهیندخت معتمدی،متخلص به " مهین " در شب اول دیماه 1308 شمسی در بانه بدنیا چشم گشود.پدرش مرحوم عطالله معتمدی ،متبحر در زبانهای پارسی و عربی و کردی ،از زمره فرهنگیان نامدار کردستان،قصر شیرین و کرمانشاه بود و به سالیان دراز بر مسند افادت افاضت تکیه داشت و دست پروردگان و برآمدگان او امروز از معاریف و مشاهیر آن حدود به شمار آیند.
پدر بزرگ دکتر مهیندخت معتمدی، حاج شیخ محمد معتمد الاسلام، از عالمان معروف مذهب شافعی کردستان و از مدرسان معروف علوم معقول و منصب نشین مسند قضا، و ریاست و کرسی علم و فقاهت و یکی از کارگردانان فرقه معروف مشایخ نامدار کانی مشکانی بود.تکیه و خانقاه این فرقه مذهبی هنوز در روستای کانی مشکان موجود و دائر است.تحصیلات دبستانی دکتر مهیندخت معتمدی درسال 1316 آغاز شد.سال اول تا سوم در دبستان هفده دی کرمانشاه و سال های چهارم و پنجم در دبستان دولتی مختلط سنقر کلیائی و سال ششم در دبستان هفده دی سنندج تحصیل نمود.
تحصیلات دبیرستان از سال 1324 شروع شد سال اول در دبیرستان شاهدخت سنندج، و سالهای دوم و سوم در دبیرستان آزرم تهران و در سال 1327 این مقطع را به پایان رساند و بعد به مدت دو سال در دانشسرای مقدماتی تهران ادامه تحصیل داد.پس از یک سال آموزگاری در تهران ،به تقاضای خود و موافقت خانواده به سنندج منتقل شد.در سال 1335 بدریافت گواهی نامه ششم ادبی،با احراز مقام و رتبه اول نائل آمد و در همین سال ،با موافقت وزارت فرهنگ، به تحصیل در دانشسرای عالی تهران پرداخت.در سال 1338 درجه لیسانس را،در رشته ادبیات فارسی، از دانشگاه تهران، بدست آورد و بعد با سمت دبیری ، در دبیرستان های سنندج و دانشسرای مقدماتی دختران مشغول به کار شد.در سال 1342 از سنندج به تهران منتقل شد و به تحصیلات عالی ادامه داد و در سال 1346 در امتحان ورودی فوق لیسانس شرکت کرد توانست مقام اول را کسب کند و سال 1348 از مقطع کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شد و پس از پشت سر نهادن آزمون ورودی دکترا، توانست در سال 1352 مدرک دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران کسب کند.
رساله دکترای او در موضوع صور خیال شاعران در دیوان مسعود سعد سلمان شاعر بلند پایه و قوی مایه قرن پنجم و اوائل قرن ششم هجری بود.استاد راهنمای تهیه و تدارک رساله دکترای او آقای دکتر پرویز ناتل خانلری است که بی نیاز از وصف و تعریف ماست.
دکتر مهیندخت معتمدی، پس از انتقال به وزارت فرهنگ و آموزش عالی به تدریس در دانشگاه پرداخت و بسیاری از شاگردان ایشان از دانش پژوهان کردستان هستند.
دکتر مهیندخت معتمدی ، به اکثر شهر های ایران و برخی از کشور های دیگر همانند هند و عربستان و تایلند و سنگاپور و ژاپن و فیلیپین و هنگ کنگ و سوریه و ترکیه و لبنان برای سیاحت و مطالعه سفر کرده است.
نخستین دیوان او با عنوان "دریای اشک" در سال 1353 منتشر شد.چون وی به زبانهای عربی و فرانسه آشنائی دارد ، بعضی از آثار نویسندگان و گویندگان این زبانها را به شعر پارسی برگردانده است که نمونه های آن در "دریای اشک" و در "گلهای آبیدر" موجود است.
آثار مهیندخت معتمدی:
دریای اشک
نقشی از مولانا خالد نقشبندی
شعله کبود،جبران خلیل جبران ترجمه دکتر مهیندخت معتمدی
گلهای آبیدر
قصاید سه گانه: لامیه العرب، لامیه العجم و لامیه الکرد و قصیده ی "بانت سعاد"
منتخبی از اشعار ایشان:
حمله هوائی دشمن به شهر کوچک من بانه در روز 4/3/1362 آن را به خاک و خون کشید و چنان آتشی در دل برافروخت که در سوگ عزیزان از دست رفته،خون گریستم.
به تو ای بانه زیبا
مندرج در کیهان – دوشنبه 23 خرداد 1362 شماره 11890
مهر وطن
تا که خاک تو مرا زادگه است |
بانه ای شهر پر از شور وسرور |
با نسیم سحری بوی خوشت |
به مشام آیدم از این ره دور |
|
|
تا بکاهد غم تنهایی دل |
از توام، مه سخنی ساز کند |
تا بپیچد به پرندت همه شهر |
جلوه مهتاب خوش آغاز کند |
|
|
خود ندانم که در این جنگ وستیز |
در سلیمان بگ تو جائی هست؟ |
تا مگر تشنه لبی نوشد آب |
بر لب جو اثر پائی هست؟ |
|
|
آرببای خوش و سرسبزی آن |
گر چه در چشم خیالم طاق است! |
سایه بید بن و زرد گلت |
باز میعاد گه عشاق است؟ |
|
|
باز در دامن این کوه،چو من |
مرغی آواره غزلخوان گردد؟ |
باز از آتش صدها گل سرخ |
همه شب باغ چراغان گردد؟ |
|
|
بر درختی زدوکانان لب جو |
آشیان ساخته آن لک لک پیر؟ |
می زند چوبه منقار به هم؟ |
می شود گاه ز تنهائی سیر؟ |
|
|
باز از جلوه،هزاران اختر |
عاشقان را همه شب گوید راز؟ |
آید از مسجد آدینه شهر |
بانگ تکبیر به هنگام نماز؟ |
|
|
باز در سقف سرا، فصل بهار |
چلچله ساخت ز نو لانه خویش؟ |
یا چو من ماند ز جانانه جدا؟ |
الفتی بست به کاشانه خویش؟ |
|
|
باز در پیچ و خم کوچه تنگ |
یچد آواز خوش رهگذری؟ |
یا که در آرزوی دیدن دوست |
آید از خانه برون باز سری؟ |
|
|
باز در سایه کم نور چراغ |
پدر پیر نفرسود زکار؟ |
از شکوفا گل رخسار پسر |
آیدش یاد زهنگام بهار؟ |
|
|
بشکند دست جفا پیشه خصم |
که غمی تازه به غمها افزود |
افت جنگ که ننگ بشر است |
باز از پهنه گیتی نابود |
|
|
جمع یاران چه پریشان کردند |
هر یکی همچو من آواره نبود |
دامن سبز سلیمان بگ تو |
در خور آتش خمپاره نبود |
|
|
کوه پیکر ز کمین جغدی شوم |
آهنین بال بر آمد به سپهر |
آتش افشاند و سبک اوج گرفت |
برد از یاد،شکر خنده مهر |
|
|
در دل آن شعله جانبخش امید |
دیرگاهی است که خاموش شده است |
کودکان را همگی شور و نشاط |
دگر از رنج فراموش شده است |
|
|
چه غم ار مرغ غزلخوان ترا |
بال بشکسته و پر ریخته اند |
نیک دانی که به آب و گل من |
در ازل مهر تو آمیخته اند |
|
|
گر که مشتی خس و خاشاک وجود |
در دمی سوزد و بر باد رود |
دلنشین نغمه داوودی من |
تو مپندار که از یاد رود |
|
|
مهر تو آتش زردتشت و مرا |
دل،پرستشگه ناهید شده است |
تا سخن گرم شد از پرتو آن |
عمر من هستی جاوید شده است |
|
|
نرگس از خواب چو گردد بیدار |
از افق مهر نتابیده هنوز |
از من دلشده ات باد درود |
که به یاد تو شبم هست چو روز |
|
|
شهر زیبا! تو بمان در همه عمر |
تا جهان است و به تن جان باشد |
تا زند در رگ تن نبض حیات |
در دلم مهر تو جانان باشد |
|
|
صبر کن یک دو نفس،جان عزیز! |
تا شود باز،بهارت آغاز |
آبت ار خشک شود و خونین گشت |
خود ز سرچشمه به جوی آید باز |
|
تهران 62/3/6 |
برگرفته از کتاب شعر گلهای آبیدر
مهدی موسوی یکی از مدیران بانه پدیا است.قبلا در مورد تکنولوژی در سایتهای مختلفی می نوشت اما اکنون بیشتر به برنامه نویسی و طراحی نرم افزار مشغول است.از سال 90 در شرکت ژیار سافت به کار مشغول است.
لیست پست های مهدی موسوی