به یاد کارگردان جوان شهرمان مرحوم طاها کریمی
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
درگذشت نابهنگام کارگردان جوان و صاحب نام شهرمان طاها کریمی را از طریق سایت بانه پدیا با خبر شدم . من هم به نوبه خود این مصیبت ناگوار را به خانواده گرامی و همه همشهریان و دوستداران ایشان تسلیت عرض نموده و از خداوند منان میخواهم روح پر فروغ این جوان رشید ، این انسان شایسته و این هنرمندی که با آثار بجا مانده از خود برگ زرینی بر تارک شهر بانه افزودند و با تلاشهای بیدریغش توانسته بود ،مرزها را در نوردد و به افتخاراتی با ارزش در سطح جهانی دست یابند ،خواستارم .خداوند رحمان و رحیم روحش را شاد و بهشت برین نصیب ایشان نمایند.
به یاد عزیران قطعه هنر مندان بانه
در گذشت نا بهنگام کارگردان جوان بانه ای مرحوم طاها کریمی که با شکوه بی نظیری از طرف اهالی شهر بانه و هم قطاران آن عزیز از دست رفته برگزار گردید و از طریق سایت بانه پدیا اطلاع رسانی گردید و بعدا در خبرگزاری کردپرس انعکاس یافت ،مرا بر آن داشت که تفاوتهای بین تشیع جنازه دو انسان یکی ساده و بی ادعا و دیگری حکمرانی بی نظیر را مقایسه نمایم .
بنابراین در این زمان که این اتفاق ناگوار روی داد ،خواستم دو نمونه از برگزاری تشیع جنازه طاها کریمی و(دکتر ابراهیم یونسی ) را که هر دو در قطعه هنرمندان بانه به خاک سپرده شده اند، با یکی از فاتحان بزرگ تاریخ بشریت اسکندر مقدونی مقایسه ای کوتاه صورت پذیرد.
ابتدا در مورد اسکندر مقدونی که در سده چهارم پیش از میلاد در مقدونیه (روم باستان) به دنیا آمد . ایشان نماد قدرت و اقتدار روم گردید (اما برای ایرانیان نماد خونخواری و بی رحمی.. بود.). اسکندر در حمله به آسیا ،سپاهیان ایران را در دوران پادشاهی داریوش هخامنشی...شکست داد و ادامه تصرفات او در آن دوران تا هندوستان کشیده شد .در یکی از این نبردها که در نزدیکی اردبیل کردستان عراق به وقوع پیوست ،بیشترین مقاومت ها از طرف طوایف کرد ساکن در این مناطق به وقوع پیوست . امادر نبردهای خونین ایران ،مجموعه تخت جمشید که از بزرگترین میراث دنیای قدیم و جدید به شمار می آید ،به اتش کشیده شد(هرچند برخی آنرا برای تلافی ،به آتش کشیده شدن آتن به دست خشایارشاه میدانند).
اما اسکندر پس از فتح بخش هایی ازهندوستان به علت کمی قشون به ایران بازگشت و به فکر تسخیر عربستان افتاد. بنابراین به سمت بابل حرکت کرد ولی در آنجا به علت تبی که از باتلاقهای بابل بر او مستولی گردید، بیمار و چند ماهی در بستر ماند. در این مدت دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است.
اسکندر فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت:
من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد.( در سن 32 سالگی در گذشت).
اما سه خواسته دارم ، خواسته هایم را حتماً انجام دهید.
فرماندهان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود ، موافقت کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند.
اسکندر گفت:
اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند.
ثانیاً مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه جمع آوری کرده ام، پوشانده شود.
ثالثا هر دو دستم بیرون از تابوت آویزان باشند.
فرماندهانی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های اسکندر تعجب کردند.
اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت.
فرمانده ی مورد علاقه اسکندر، دستش را بوسید و روی قلب خود گذاشت و گفت :
پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟
اسکندر نفس عمیقی کشید و گفت:
من از این همه جنگ و خونریزی سه نکته اساسی را دریافت کرده ام و می خواهم همگان آنرا به عینیت در یابند.
می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند تا مردم بدانند که هیچ دکتری نمی تواند همه دردها را شفا دهند و مردم بدانند ، زندگی ابدی وجود ندارد.
دومین خواسته ام این است که مال و ثروتم طلا و جواهرت گرانقیمتی که بدست آوردم ، ذره ای را نمی توانم با خود به گور ببرم . لذا همه آنها در مسیر راهم به قبرستان ، روی زمین بریزید، تا مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن محض اتلاف وقت است.
اما در مورد آخرین خواسته ام که دستاهایم بیرون از تابوت باشند ،مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم .
اسکندر بعداز وصیت نامه اعلام کرد تابوت مرا به نزد مادرم حمل کنید و به مادرم بگویید که مجلس عزای مرا به این ترتیب تشکیل دهند.
سفره طعام بگستراند و همه مردم کشور را به آن دعوت نمایند و اعلام گردد که همگان دعوتش را به پذیرند ، مگر کسی که عزیز و دوستی را از دست داده باشد و در آن مجلس شرکت نکند.
زمانی که خبر مرگ اسکندر به مادر رسید و تابوت اسکندر در کنار ایشان قرار گرفت ، نگاهی به تابوت انداخت و سپس گفت :
ای اسکندر من، که فرمانروایی تو از شرق تا غرب جهان را فرا گرفته و همه پادشاهان عالم به ناچار یا کشته شدند یا در برابر عظمت تو سر تعظیم فرود آوردند ، چه شده که امروز در اوج جوانی و رشادتهای بی نظیرت ... تو را در این تابوت می بینم.....
سپس سعی کرد ، تا بر اساس وصیت اسکندر اقدام نماید.
هزاران آشپز غذاهای مختلف و متنوع فراهم کردند و هزاران نفر خدمتگزار آماده پذیرایی از دعوت شدگان بودند. .....
ساعتها منتظر ماندند ،اما کسی نیامد، مادر اسکندر علت را جویا شد ؟ چرا کسی نمی آید؟....و دعوت من و سردار رشیدم را اجابت نمی کنند؟
به او گفتند که شما بنا به وصیت اسکندر ،امر کردید ، همه دعوتید جز ، آنانی که عزیزی را از دست داده اند . می بینید که در میان این همه مردم ، کسی نیست که دارای شرایط ذکر شده باشد.
وقتی مادر اسکندر به ماجرا پی برد :
گفت: فرزندم ، بهترین تسلیت من، همراه تو باد
حال با هم مروری کوتاه داشته باشیم به دو مقاله نوشته شده و عکس های منتشر شده در سایت بانه پدیا ازتشیع جنازه دو انسان شایسته دکتر ابراهیم یونسی نویسنده نامداری که بیشترین عمر خود را صرف جمع آوری و انتشار منابع علمی در باره کردها به رشته تحریر در آورد و یا طاها کریمی که کارگردانی جوان و آگاه به مسایل روز بود با آثاری که پدید آورد، تلاش نمود نام کردستان را ، درد و رنجهایی که بر این مردم ستمدیده به درازای تایخ رقم خورده در چندین جشنواره بین المللی به نمایش در آوردند ....
بلی آنها تمام طول عمر خودرا در راه خدمت به هموطنان و همشهریان خود بدون کمترین چشم داشتی فدا کردند و در مقابل چگونه ، همشهریان عزیزشان با میل و رغبت وصف ناپذیز استقبالی بی نظیر و به یاد ماندنی را برای این عزیران از دست رفته برگزار کردند. مجددا درخواست می نمایم پیامهای اسکندر را بخوانید و با مروری دوباره سعی نماییید عمر باقی مانده خود را با افتخار دنبال نمایید.
در پایان با این بیتی که در ابتدای این متن نیز به زبان فارسی، بیان شده سخن خود را به پایان می رسانم و امیدوارم مورد توجه همگان قرار گیرد. و امروز برخود می بالیم که ما هم راه و مسیر پیشرفت و ترقی را دریافته ایم و خوشبختانه نویسندگان ، مهندسین ، پزشکان ، کارگردانان جوان و به نام ، شاعران و نویسندگان ، معلمین دلسوز .....بازاریان توانمند و جوانانی خوش فکر و خلاقی را در دامان خود پرورش داده که همه گان در تلاشند ، تا با اطلاع رسانی به موقع از طریق سایتها و خبرگزاریهایی چون کرد پرس ....می کوشند تا عقب ماندگیهای گذشتگان را بر طرف نمایند.
ژیان ریبازیکه بو نشاندانی هونرو زانایی
تا ماوین ئه توانین خومان نشان دین
چون همو به نوبه ئه روین ولی جیهان برقراره
خوش به حالی ئه وانه ی ناو ناوبانگیان ئه می نیته وه له یاد
دیاری شوان هله کوکه
بازنشسته مرکز تحقیقات جنگلها و مراتع استان کردستان است.محمد فتاحی 9 جلد کتاب را در زمینه جنگلهای زاگرس در کارنامه خود دارد.محمد فتاحی لیسانس و فوق لیسانس خود را از دانشگاه تهران در رشته مهندسی جنگلداری در سالهای 1355 و 1359 اخذ نموده است.
لیست پست های محمد فتاحی