راست می گن که گفتن:"فردا اگه بیدار شی یه روز دیگست." امروز یکی از اون فرداهاست!
از چادر که اومد بیرون،فکر کرد که اون هم یکی از شخصیت های فیلم "کوری" (Blibdness) شده،همه شهروندان شهر دچار کوری ای می شدند که به جای آنکه تاریک و تیره باشد،سفید و شیری بود انگار در دنیایی از شیره گیر کرده اند.نه! به خودش که می یاد که نه بابا اینطوری نیست. حداقل می شه چند قدمی چادر رو دید.یه نگاه به آسمان می اندازه.دنبال ساعتش می گرده ،نگاهی به اطراف میدون و چادر های اطرافش میندازه،انگار هیچ علامت و نشانه ای از زمان وجود نداره.با خودش می گه ای بابا اینم شد مسافرت!خوشحال شد که امروز به عینک دودیش احتیاج نداره!
عجب صبحی ! به به و چه چه، نه می شه پرستویی تو آسمان شیری دید نه کوههای اطراف شهر !انگار آسمان بس ناجوانمردانه غبار ماتم ریخته رو شهر !هرکس رو می بینیم تو شهر یه تیکه سوتین جلو دهانش گرفته که خدایی نکرده ریه هاش نزنه بیرون!
امروز خدا یه آشی برای بانه پخته که یک وجب گرد و غبار روشه.عشقش کشیده دیگه ولی از نوع اینجوریش!
یاد کتابهای قفسه ها می افتیم که سالهاست کسی بهش دست نزده، تا برش می داری و یه فوت می کنی گردو خاک چند میلی بالا می زنه.
خوش به حال ماشین شویی ها،این چند روز بگذره نماز شکر به جای می آرند!
چهره شهر کاملا ماتم زده شده به هر کس می رسی واسه خودش بورزوخانی شده!آخه تا که می گی سلام! یه "غووغ غ غ غ " بلند سر می ده که مثلا گلوشو صاف کنه !غرش شیرهای تانزانیا خوش آواز تره به خدا!
شما هم شنیدید که تو کشور آلمان واسه ریختن آب دهان تو خیابونا،مردم چند چوبی چریمه می شن.اگه اینجا همچین قانونی وجود داشت ظرف این چند روز،می شد باهاش نصف بدهی های دولت به بانک مرکزی رو پرداخت.
به هر حال از بانه پدیا هم بشنوید که "بابا! به چه زبونی بگیم که آب و هوای زمین داره تغییر می کنه،اگه وقت کردید و خدایی نا کرده،زبونم لال، اینترنت قطع نبود،تو Google این چند کلمه را سرچ کنید "زمین را دوست بداریم"(Lets love earth) تاببینید که دنیا به چی فکر می کنه ما به چی"!